اعتراف

ساخت وبلاگ
یه سری موضوع هس که خودمم گیج میشم نه اینکه مبهم باشن فقط یکم سخته برام همین.

هرروز مردی رو تو کوچه میبینم که به گرمی باهاش سلام احوال پرسی میکنم به نشانه احترام به پاش می ایستم اما کسی هس که تورو ازم گرفت کسی که شاید یه روز بنابه مشکلات زندگی حواسش سر جاش نیس اونطور که باید تحویلم نگیره اما بهانه ای میشه برام تا بگم ازش متنفرم انقد متنفر که راضی میشم سر به تنش نباشه.

دیگه دوستام هرکدوم رفتن و میرن پی زندگشون؛ یکی ازدواج کرده یکی دانشگاه یکی مغازه یکی اینور یکی اونور آخ که چقد دلم برام جمعمون تنگ شده بشینیم تو تاریکی بگن فرشاد سیگارو روشن کن درد دلارو شروع کنیم بعد کلی درد دل همگی بخندیم اما همش الکی،خدارو شکر که رفیقام الان همگی خوبن درسته نمیبینمشون اما از اینو اون میشنوم که خوشن،یاد روزی که دوستم اومد قسمم داد گفت بچه ها میگن فرشاد همه رو مریض کرده باعث عقب موندن از پیشرفت زندگی ما فرشاده.راست میگن

اون وقتا که بودی رو دیوار خونتون اسمتو نوشته بودم کوچیک بود وقتی دیدین پاکش کردین اما سیاهیش رو دیوار بازم مونده منه دیوونه الان هرروز اونو نگا میکنم انگار همون لحظه بود که پاکش میکردین، دلم برا خودم برا تو برا همه روزای خوبم تنگ شده اما برنمیگرده دلم از همه چیز گرفته هیشکی مقصر نیس لعنت به من

 

این چند سال...
ما را در سایت این چند سال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7man-sigar-gitar0 بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 20 اسفند 1397 ساعت: 18:24